عزیزم توکه نیستی ...

ساخت وبلاگ
ساعت رو که نگاه میکنم پنج عصر نشون میده.دقیقا یک هفته س مریضم.سرفه های پی در پی امان از سینه م بریدن.از خودم در تعجبم.توی اوج کرونا و بیماری من یک بار هم توی اون دو سال سرمای جزیی نخوردم اما الان تا دم مرگ رفتم.تمام بدنم درگیر سرما خوردگی شدیدم شد.نسبت به هقته گذشته کمی بهترم.دراز کشیدم و به گذشته رفته م.غرق در افکارم بودم که انگار در واقعیت بودم.دستی توی سرم احساس کردم دوست داشتم این دست تا ابد موهامو نوازش کنه و این لحظه هرگز هرگز تمام نشه ولی در یک آن به واقعیت برگشتم و هیچی نبود غیراز احساس سنگین روی دلم و دلتنگی همیشه گیم.یک ماه دیگه سال ۴۰۱ هم تموم میشه و دقیقا وارد شش سالگی نبودت میشمبیستم تیرماه ۹۶یک روز بعداز دفاعت در کمال ناباوری ترکم کردیبعضی مواقع که فکر میکنم باورم نمیشهبا خودم میگم موقتیه.ازم عصبانیه برمی گردهمطمعنم میایبه امید روزی که تو بیای و بگی بانو بانو میمانم عزیزم توکه نیستی ......
ما را در سایت عزیزم توکه نیستی ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bano-100 بازدید : 70 تاريخ : سه شنبه 9 اسفند 1401 ساعت: 16:52